...بی تار و پود...

ساخت وبلاگ
.بعد این‌که چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما را باید سر سوزاند و بر مناره‌ی کوه دوصد پیکر روان چرخاند و عود در مجمره کرد و چون نسیم در رسید آستین‌ها گریخت از صبر و امان تیشه کرد او بدین جای‌گاه بی‌شرم‌ناک خفته‌ای بر دروازه‌هایِ درونِ سیل‌زده‌ات با چکامه‌های افسون‌گرِ صد‌هزار مانده به یک اقیانوس چون برکه از کویر ریشه می‌دواند به رویِ آتشین گدازه‌هایِ چشمانِ گرگانِ جنوب‌گان تشنه از خونِ ده‌مَن آدمی‌زاده‌ای بنالد و بچیند از آن شوم‌ناک درختِ الهه‌گانِ ناشکیبا که می‌رانند هرچه نامیرابشر است به وحدتِ شناختِ جهلِ خویش مسلح از دو جفت پیکر در پاریایِ مقدسِ خون‌افشانِ جذامیِ خویش...+ نوشته شده در  جمعه سیزدهم بهمن ۱۳۹۶ساعت 17:24&nbsp توسط حمید صالحی  |  ...بی تار و پود......
ما را در سایت ...بی تار و پود... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaiadkeaiandeo بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 11:25

در نواهای پنهانتاز تقدیری شوم خبر می‌رسد.تمامی‌ِ پیمان‌های قدسینفرین می‌شوندو سعادت حرمت از کف می‌دهد.و چنان نیروی گیرایی در آن‌ها می‌گذردکه من به تکرار می‌گویم: این تو بودیکه با وسوسه‌ی زیبایی‌اتفرشتگان را به پایین کشاندی... و هنگامی که به ایمان طعنه می‌زنیناگاه بر فراز سرتهاله‌ای ارغوانی فام و خاکستری جلوه‌گر می‌شودکه زمانی آن را دیده بودم من.نه خیری نه شربا این‌جا بیگانه‌ای یکسر.چه حکیمانه گفته‌اند:برخی را الهه و معجزه‌ای.مرا اما دوزخی و عذاب.من نمی‌دانم در سپیده‌دمدر آن ساعتی که دیگر در من توانی نبودچه‌گونه از پای درنیامدمو باز هم در پیِ سیمایِ تو بودم وبرایت آرامش طلب می‌کردم.می‌خواستم که دشمن هم باشیمپس چراچمن‌زاری پر گل وآسمانی پر ستارهپیش‌کشم کردیو همه‌ی این نفرین زیبایی‌ات را به من بخشیدی؟نوازش‌های خوفناک توفریب‌کارتر از فجرِ شمال استهوش‌رباتر از باده‌ی زرین وکوتاه‌تر از عشق یک کولی.سرخوشیِ شومی بودپامال کردن مقدسات مکتومو این شهوتِ جانکاهِ هم‌چون افسنتینلذتی هولناک بوده‌استبرای قلب من.آلکساندر بلوک – بیست و نه دسامبر هزار و نهصد و دوازده + نوشته شده در  جمعه هشتم دی ۱۳۹۶ساعت 18:11  توسط حمید صالحی  |  ...بی تار و پود......
ما را در سایت ...بی تار و پود... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaiadkeaiandeo بازدید : 33 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت: 20:36

.راه رفتن. فقط راه رفتن. خوابیدن. فقط خوابیدن.وقتی که خواب می‌بینم. بر چه هجوم می‌شوم؟از درونم چیزی حس می‌شود. نمی‌شود. مرده است.حالا تنها خودش است. یک حسگر نیست.چیزی را از جایی حس نمی‌کنم. دردم اشتباه بود؟این خود یک منبع است. سنگِ رادیواکتیوِ درون.خودِ خودش است.اما نمی‌شناسمش. اما نمی‌شناسمش.دردش را می‌کشم. اما نمی‌شناسمش.گونه‌ای تنهایی. گونه‌ای معلق.گونه‌ای خلاء. من یک آسیب‌پذیرم.... + نوشته شده در  پنجشنبه بیست و یکم دی ۱۳۹۶ساعت 1:32  توسط حمید صالحی  |  ...بی تار و پود......
ما را در سایت ...بی تار و پود... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaiadkeaiandeo بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت: 20:36